یکتا جونم یکتا جونم ، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 4 روز سن داره
تینا جونم تینا جونم ، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 3 روز سن داره

عشق های مامان یکتا و تینا

بدون عنوان

مادر جان زبان قادر به گفتار هیچ کلمه ای نیست تا قدر دان زحمات تو باشه مادر جان فقط می گویم دوستت دارم و روزت مبارک ...
31 ارديبهشت 1390

بدون عنوان

  سلام دختر عزیزم یکتا عزیزم الان که وارد سایت شدم دیدم تو برنده مسابقه شدی گلم باورم نمی شد از همه دوستان ممنون که به تو هم رای دادند عزیزم امیوارم همیشه در تمام مراحل زندگیت موفق و موئید باشی گلم مامان با تمام وجوددوستت دارم   ...
27 ارديبهشت 1390

بدون عنوان

  سلام دختر عزیزم یکتا عزیزم الان که وارد سایت شدم دیدم تو برنده مسابقه شدی گلم باورم نمی شد از همه دوستان ممنون که به تو هم رای دادند عزیزم امیوارم همیشه در تمام مراحل زندگیت موفق و موئید باشی گلم مامان با تمام وجوددوستت دارم   ...
27 ارديبهشت 1390

یک خبر

سلام مامان های عزیز من الان یک هفته ای شب ها شروع کردم به پیادروی هر شب یک ساعت تا ٢ ساعت خدا کنه نتیجه بده و من به وزن ایده ال ام برسم تو را خدا برایم دعا کنید   ...
26 ارديبهشت 1390

ماجرای سرکار رفتن

  سلام عزیز مامان خوبی گلم امروز صبح که می خواستم بیایم سرکار بیدار شدی و گریه کردی و گفتی مامان جون من هم می ایم گفتم من جایی نمی روم گفتی پس چرا لباس هایت را پوشیدی من را مجبور کردی لباس هایم را در بیارم و بیایم کنارت وقتی که بخواب رفتی فورا" لباس هایم را پوشیدم که امدم سرکار دلم خیلی برای تو دختر نازم سوخت . الهی من قربون اون دل نازت برم که وقتی عصرها می ایم دنبالت می گی مامانی من را تنها گذاشتی ای جان دختر نازم   ...
26 ارديبهشت 1390

سوغاتی های یکتا

سلام عزیزم یک     دو     سه     سوغاتی های یکتا گلم ... ... ... ... ... 1- عروسک پت مت بزرگ 2-عروسک لوسی 3- گیتار بزرگ با بلندگو پایه 4- سرویس مروارید رنگی 5- تاپ دامن صورتی 6- تاپ شلوارک سبز خوش به حال یکتا منم می خواهم این همه سوغاتی   شوخی می کنم مامان جون مبارکت باشه عزیز دلم     ...
24 ارديبهشت 1390

تقدیر

یکتا گلم با تمام وجودم دوستت دارم و خدا را شاکر هستم که تو فرشته ناز را به ما داده و همچین خداوند را شکر می کنم که زندگی سالمی در کنار تو و همسر مهربانم دارم .   ...
24 ارديبهشت 1390

امان از دست تو دختر گلم

سلام گلم و بلبلم خوبی مامان جون طبق معمول تو توی خونه عزیز و من سرکار هستم دلم خیلی تا خیلی برایت تنگ شده است گلم دیشب مهمان ناخونده داشتیم دوست بابایی و خانمش و دختر گلش سوگند اما بگم از دست تو دختر بلا رفتی پایین روی حیاط پیش دخترهای همسایه هر چی می گفتم یکتا بیا سوگند تنهایه می گفتی می خواهم پیش سمانه باشم اخه گلم تو باید با همسن و سالهای خودت بازی کنی می روی با بچه دبیرستانی ها بازی می کنی وقتی امدم روی حیاط دیدیم مثل یک خانم بزرگ نشستی داری با بچه ها صحبت می کنی به هر بدبختی بود اوردمت بالا پیش سوگند ولی خیلی گریه کردی مجبور شدم شیر برایت گرم کنم و پستونک بهت بدهم اخه هر وقت بهانه می گیری وقتی شیر بخوری به قول  بابایی شار...
24 ارديبهشت 1390

برگشتن به خونه خودمون

  سلام گلم و بلبلم  خوبی مامان جون دیشب بعد از یک هفته رفتیم خونه خودمون جدی جدی داشتم دق می کردم بابایی هم مثل ما بود اون هم دق کرده بود دلش برای خونه خودمان تنگ شده بود . اما جالب تر این که تو از همه بیشتر دق کرده بودی گلم اخه همین که از سرکار امدم خونه عزیز بزرگه بابایی زنگ زد که کلید های مغازه را داخل ماشین جا گذاشته مجبور شدم از توی راهروی خونه برگردم تو شروع کردی به گریه کردن که من هم می ایم هر چی عمه عزیز گفتند بیا اگر بری ما هم می ریم دوباره مشهد ولی کو گوش شنوا مجبور شدم تو را همراه خودم ببرم تو ماشین گفتی مامان جون تو دوباره می خواستی من را تنها بگذاری   دلم خیلی گرفت که این قدر تو از نبود...
21 ارديبهشت 1390